تقرییا روزی وجود نداره که مامان توی مکالماتش اینو عنوان نکنه که من " عجیبم " .
قبول عجیب بودن که راحت نیست . چون نمیفهمم چرا ممکنه عجیب باشم .
اما میفهمم که یک چیزیم هست .
دروغ چرا ! خیلی دلم میخواد منم یک دیاگنوزیس جدی بگیرم که بدونم باید با خودم و زندگیم چیکار کنم !
کمی اتیسم کمی نقص توجه ، مقدار زیادی اشتغال ذهنی و وسواس های کند کننده و بیمارگون ،یک چسه افسردگی ، مشکوک به فیبرومیالژیا ،خستگی مفرط ؛ مشکوک به اختلال تیروئیدی . بیش فعالی قشر پیشانی یا شایدم نقص شدید دوپامین /سروتونین .
حافظه کوتاه مدتم بدتر از همه شده !
اما مهم نیست .
ویتامین ب و تا ابد ویتامین ب
برچسب : نویسنده : maghzemayob بازدید : 27