شاید هم برنگردی
بعدش میشه شبیه 98
وقتی حسام رو دیدم و بعدش رفت خارجه . بی خداحافظی .
و من مُردم روز تولدم . تموم شدم .
اما دلم میخواد حرف بزنم باهات که گند نزنی بیشتر از این . میخوام که بدونی که وقتی فواصل بین ناراحتی هامون انقدر کمه یعنی وقتشه که رها کنیم .
خدایا جدا خسته ام .
و ای کاش یادم باشه که قرار نیست برم بام قراره برم کافه کتاب .
چشمام و پلکام میسوزن و هنوز حموم هم نرفتم فاک . ولی شاید بخوابم
نمیدونم.
این چه کار هجوی بود اخه . شایدم حجو . نه همون هجو
برچسب : نویسنده : maghzemayob بازدید : 32