نه دیگه نه . تیک تاک

متن مرتبط با «عدسی» در سایت نه دیگه نه . تیک تاک نوشته شده است

عدسی

  • داشتم ظرف میشستم ، دوستم به تازگی رفته بود و ما باهم تنها شده بودیم . اومد پشت سرم و احساس کردم هر لحظه ممکنه با چیزی خفه ام کنه . اما نکرد .دستشو دراز کرد یه کارد برداشت از بالای سرم ، گقتم خب خوبه ؛ اگه همینو در یک ضربه فرو کنه تو گردنم خوبه؛ اما نکرد .برگشت عقب باهاش نونا رو برید .نامه ای که براش نوشته بودمو از بالا پرت کرد رو میز ناهارخوری گفت بیا، هرکار میخوای باهاش بکنی بکن .نمیتونستم تمیز بدم که غمگینه یا عصبانی. اصلا شایدم جفتش .چیز زیادی بروز نمیده اما خب همین که حرف نمیزنه و سرسنگینه یعنی یک مرگیش هست یک مرگ عمیقیش .میدونی اقای قاضی ، تقصیر من نیست خب !من آیینه ی آدمهام .ملامت نمیکنم . مثلا نمیگم میخواست نکنه .جلوش رو هم نمیگیرم ، عذاب متقابلش نمیدم .بهش فرصت میدم . میذارم حل شه تو خودش . توی گرمای وجودش حل شه .میدونم سنگین بود و تیز . اما باید میدونست . مگه نه ؟ مگه حقش نبود که بدونه ؟درد داشت اما خب چون همیشه وجود بهتر از عدمه؛ گفتم که بدونه.دوستم که اینجا بود وانمود میکرد که خوبیم . اما خب نبودیم .بگذریم .عدسی درست کردم و دوستم دوتا کاسه خورد . این یعنی واقعا بنظرش خوشمزه بودن .اما دلم میخواست بعدش میرفتیم یه دوری میزدیم . خوب میشد . اما نمیشد میدونی ؟ همیشه نمیشه همه چیو باهم داشت .یه ظرف هم دادم برای مامانِ دوستم ، امیدوارم اونم همین حسو داشته باشه .این لعنتی یه چیزاییو پاک کرد . الان احساس میکنم فکر تو ذهنم ماسید. + نوشته شده در پنجشنبه دوازدهم مرداد ۱۴۰۲ ساعت 20:11 توسط , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها